چگونه آمریکا و ایران می‌توانند بن بست هسته‌ای را بشکنند؟

وزیرخارجه سابق کشورمان و بنیانگذار پایاب در مجله روابط خارجی آمریکا نوشت: اگر تهران و واشنگتن بتوانند نسخه به‌روزشده‌ای از برجام را اجرا کنند، شاید قادر شوند موضوعات دشوار دیگر مانند امنیت منطقه‌ای، کنترل تسلیحات و مبارزه با تروریسم را نیز مدیریت کنند.

خبر را برای من بخوان

به گزارش سایت طلا،محمدجواد ظریف، وزیرخارجه سابق کشورمان و بنیانگذار پایاب در مقاله مشترکی با امیرپارسا گرمسیری، دانشجوی دکتری روابط بین الملل در مجله روابط خارجی آمریکا نوشت: ایران یک میانجی طبیعی است. فرهنگ، تاریخ و موقعیت آن به‌گونه‌ای است که می‌تواند تسهیل‌کننده گفت‌وگو میان آسیا و اروپا باشد. ایران می‌تواند مرکز تجارت، به‌ویژه برای کشورهای محصور آسیای مرکزی باشد. سرمایه انسانی آن می‌تواند ایران را شریک بزرگ نوآوری جهانی سازد. شکستن چرخه امنیتی‌سازی و بازگشت ایران به جایگاه شایسته خود می‌تواند صلح، توسعه و ثبات را برای دهه‌های آینده به ‌ارمغان آورد.

متن کامل ترجمه مقاله دکتر محمد جواد ظریف و امیرپارسا گرمسیری در مجله روابط خارجی آمریکا را در ادامه می خوانید:

در روابط بین‌الملل معاصر، امنیت هدفی نیست که کشورها تنها برای خود دنبال کنند؛ بلکه مفهومی است که از آن برای توجیه کنترل، محدودسازی و جهت‌دهی به رفتار دیگران نیز بهره می‌گیرند. هنگامی که دانشمندان علوم سیاسی از «امنیتی‌سازی» سخن می‌گویند، به فرآیندی اشاره دارند که طی آن یک مسئله خاص به‌عنوان تهدیدی وجودی تصویر می‌شود؛ تهدیدی که به‌جای رسیدگی از طریق سازوکارهای عادی سیاسی، مستلزم اقدامات فوق‌العاده و استثنایی معرفی می‌گردد.

جمهوری اسلامی ایران نمونه‌ای بسیار روشن از این وضعیت است. طی دو دهه گذشته، اسرائیل و ایالات متحده تلاش کرده‌اند جهان را متقاعد کنند که ایران را نباید یک کشور عادی تلقی کرد، بلکه باید آن را خطر اصلی نظم بین‌المللی دانست. نتیجه این تلاش‌ها، محکومیت‌های مداوم، تحریم‌های خردکننده، تهدید به اقدام نظامی و در ماه‌های اخیر، اجرای عملیات نظامی مستقیم علیه قلمرو ایران—حتی در خلال مذاکرات دیپلماتیک میان تهران و واشنگتن—بوده است. ایران نیز در واکنش، ناگزیر شده منابع و توجه بیشتری را صرف دفاع کند. همچنین برای نشان دادن این‌که تسلیم فشار نمی‌شود، سطح غنی‌سازی اورانیوم را افزایش دهد. در نتیجه امنیتی‌سازی خارجی ایران، در داخل کشور نیز پویشی مشابه ایجاد شده است؛ به‌گونه‌ای که در مواجهه با چالش‌های اجتماعی، رویکردی سختگیرانه‌تر اتخاذ شده و محدودیت‌ها افزایش داده شده است.

نتیجه این روند، شکل‌گیری یک چرخه امنیتی‌سازی است: چرخه‌ای خصمانه که در آن ایران و دشمنانش خود را مجبور به اتخاذ سیاست‌های تهاجمی‌تر می‌بینند. این پدیده مشابه «معمای امنیت» است که در آن افزایش ظرفیت‌های مادی یک طرف موجب واکنش متقابل دیگری می‌شود. اما در چرخه امنیتی‌سازی، نقطه آغاز افزایش مادی قدرت نیست؛ بلکه در حوزه گفتمانی و اقناع عمومی است. کشور هدف ابتدا به‌مثابه تهدید تصویر می‌شود، سپس همان‌گونه با آن برخورد می‌گردد، و آن کشور در پاسخ اقداماتی اتخاذ می‌کند—مانند تقویت توان موشکی یا افزایش غنی‌سازی—که برای «تأیید» ادعاهای اولیه مورد استفاده قرار می‌گیرد. این چرخه، در عمل، «پیش‌گوییِ خودکام‌بخش» ایجاد می‌کند. کشور امنیتی‌شده به‌تدریج از عاملیت و کنشگری مستقل فاصله می‌گیرد و در سلسله‌ای از رفتارهای واکنشی گرفتار می‌شود.
شکستن این چرخه آسان نخواهد بود و مستلزم آن است که قدرت‌های خارجی حقوق و عزت ایران را به رسمیت بشناسند و دست از اتهامات بی‌پایه، تهدید و فشار مستمر بر یک «تمدن-دولت» چند هزار ساله بردارند. اما تهران نیز می‌تواند اقداماتی برای شکستن این چرخه باطل انجام دهد. دولت می‌تواند با اصلاحات اقتصادی حمایت مردمی را افزایش دهد که توان مذاکراتی‌اش را نیز قوی‌تر می‌کند. در نهایت، مردم ایران بزرگ‌ترین سرمایه این کشور در بازدارندگی و مقاومت در برابر تجاوز خارجی بوده‌اند. تهران می‌تواند تأکید بر قدرت مادی دفاعی—که اغلب موجب تقویت ادراک تهدید می‌شود—را تعدیل کرده و به‌جای آن بر همکاری و هماهنگی، به‌ویژه در سطح منطقه‌ای تأکید کند. همچنین می‌تواند با آژانس بین‌المللی انرژی اتمی وارد گفت‌وگوهای صریح شود تا نگرانی‌های متقابل رفع و مسیر همکاری از سر گرفته شود. افزون بر آن، می‌تواند برای مدیریت اختلافات با ایالات متحده وارد تعامل شود؛ ابتدا درباره پرونده هسته‌ای و تحریم‌ها.

فشار حداکثری

طی بیست سال گذشته، ایران هدف امنیتی‌سازی شدید از سوی اسرائیل و ایالات متحده بوده است. آن دو روایتی ساخته و ترویج کرده‌اند که ایران را تهدیدی وجودی نه فقط برای منطقه بلکه برای کل جهان معرفی می‌کند. بنیامین نتانیاهو که حکومت ایران را «فرقه‌ای آخرالزمانی» خوانده، در سخنرانی‌ای در سال ۱۹۹۲ در کنست ادعا کرد: «ایران سه تا پنج سال با توان تولید سلاح هسته‌ای فاصله دارد.» دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور پیشین آمریکا، نیز در کنار دیگر توهین‌های خود، ایران را «جایی بسیار شرور» نامید. پوچی این ادعاها مانع از آن نشده که آنان این روایت را ادامه دهند و رفتار خصمانه‌تری در پیش گیرند. ایالات متحده تحریم‌های اقتصادی استثنایی علیه ایران اعمال کرده است. اسرائیل نیز با حمایت واشنگتن زیرساخت‌های ایران را هدف حملات قرار داده و فرماندهان نظامی، دانشمندان و حتی شهروندان عادی ایران را کشته است.

در نتیجه، ایران به‌جای پیگیری برنامه‌های هدفمند خودش، مجبور به اتخاذ سیاست‌های واکنشی و مقاومتی شده است. در پاسخ به افزایش فشار آمریکا و اسرائیل، سطح غنی‌سازی را به ۶۰ درصد رساند و همکاری با آژانس بین‌المللی انرژی اتمی را کاهش داد. پس از حملات مشترک و توجیه‌ناپذیر آمریکا و اسرائیل، بحث‌هایی میان مردم عادی ایران درباره ضرورت تغییر دکترین دفاعی کشور به‌سمت سلاح هسته‌ای مطرح شد. درخواست‌های بستن تنگه هرمز افزایش یافت. اگر تجاوز و فشار علیه ایران نمی‌بود، ایران به همکاری‌های بی‌سابقه با آژانس ذیل توافق ۲۰۱۵ ادامه می‌داد و بر همکاری منطقه‌ای—که از سال ۱۹۸۵ پیشگام آن بوده—تمرکز می‌کرد.

امنیتی‌سازی علیه ایران باعث شکل‌گیری ذهنیت محاصره شده است؛ ذهنیتی که اغلب به کنترل‌های اجتماعی سخت‌تر می‌انجامد. این کنترل‌ها شامل محدودیت بر اینترنت و رسانه‌های اجتماعی و تدابیر نظارتی برای شناسایی جاسوسان و خرابکاران است. اما این تدابیر قادر به حل ریشه‌های نارضایتی داخلی—مشکلات اقتصادی، فرسایش سرمایه اجتماعی، و شکاف رو به گسترش میان دولت و جامعه—نیست. با این حال، چنین تدابیری نتیجه تحمیل طولانی‌مدت «ذهنیت محاصره» است. در مورد تهران، این امنیتی‌سازی پیش از همه با صدام حسین آغاز شد—که هشت سال جنگ علیه ایران به راه انداخت—و با خشونت‌های تجزیه‌طلبانه و حملات تروریستی گسترده پس از انقلاب ادامه یافت. همچنین با تهدیدها و اجبارهای دائمی آمریکا و اسرائیل تداوم یافت. در چنین شرایطی، هر حکومتی غرق در تهدیدهای واقعی و ادراکی نسبت به عزت و استقلال خود می‌شود.

افزون بر این، تهدیدهای خارجی خود یکی از دلایل اصلی دشواری‌های ایران است. تهران مجبور شده هزینه بیشتری برای دفاع اختصاص دهد و از توسعه و رفاه بکاهد زیرا عراق، اسرائیل و ایالات متحده به آن حمله کرده‌اند. جنگ اقتصادی آمریکا—از تحریم‌های فلج‌کننده باراک اوباما تا کارزار فشار حداکثری ترامپ—به سقوط ارزش ریال، تورم غیرقابل تحمل و فساد ناشی از دور زدن تحریم‌ها انجامیده است. اما به‌جای پذیرش نقش خود در فلاکت مردم ایران، قدرت‌های خارجی، تصویری گزینشی، اغراق‌آمیز و سیاسی‌شده از جمهوری اسلامی به‌عنوان ناقض حقوق بشر ارائه کرده‌اند. این امر چرخه امنیتی‌سازی را تشدید کرده و ظرفیت ایران برای کنشگری مستقل در عرصه جهانی را کاهش داده است.

دولت و جامعه

برای ساختن ایرانی بهتر و جهانی امن‌تر، تهران و مخالفانش باید راه خروجی برای این چرخه باطل بیابند. روشن است که برخی مسیرها کارایی ندارند. فشار نتوانسته ایران را به تغییر رفتار وادار کند. از سوی دیگر، اقدامات دفاعی ایران—از جمله افزایش غنی‌سازی—هیچ‌گاه تهدیدهای متصور را کاهش نداده است. امنیتی‌سازی در قلمرو ادراک ذهنی عمل می‌کند، نه ظرفیت مادی. در نتیجه، اقدامات دفاعی هدف، معمولاً روایت نیروهای امنیتی‌ساز را تقویت می‌کند. این امر به‌ویژه درباره لفاظی‌های تحریک‌آمیز صادق است، مانند اظهارات نامسئولانه برخی سیاستمداران ایرانی در دهه ۱۳۹۰ که مدعی بودند ایران «چهار پایتخت عربی» (دمشق، بغداد، بیروت و صنعا) را کنترل می‌کند، اظهاراتی که دست نیروهای امنیتی‌ساز را برای تشدید فشار باز گذاشت.

ممکن است چنین به نظر برسد که تهران در تله‌ای ناگشودنی افتاده است. اما تجربه نشان می‌دهد که با دیپلماسی دقیق می‌توان راه خروج یافت. ایران توانست در نیمه نخست دهه ۱۳۹۰ چرخه امنیتی‌سازی را از طریق گفت‌وگو با آمریکا بشکند؛ گفت‌وگوهایی که به برنامه جامع اقدام مشترک ۱۳۹۴ انجامید، توافقی که تضمین می‌کرد ایران هرگز به‌دنبال سلاح هسته‌ای نرود و در عوض شرایط عادی‌سازی اقتصادی فراهم شود. این توافق محیط بین‌المللی ایران را گرچه به صورت موقتی تغییر داد. شورای امنیت ملل متحد در قطعنامه ۲۲۳۱ اعلام کرد «انعقاد برجام تغییر بنیادینی در بررسی این موضوع ایجاد می‌کند» و «میل خود برای ساختن رابطه‌ای جدید با ایران مبتنی بر اجرای برجام» را ابراز کرد.

موفقیت ایران در دستیابی به توافق، پیش و بیش از هر چیز، محصول مشارکت گسترده مردم در انتخابات ریاست‌جمهوری ۱۳۹۲ بود؛ مشارکتی که توهم فروپاشی قریب‌الوقوع جمهوری اسلامی را در آمریکا و اروپا از بین برد – توهمی که از حوادث پس از انتخابات ۱۳۸۸ شکل گرفته بود. انتخابات همچنین به دولت جدید روحانی که تلاش داشت حقوق مردم ایران را نه از طریق تقابل بلکه از مسیر گفت‌وگو صیانت کند، مشروعیت داخلی بخشید.

بنابراین، شکستن چرخه امنیتی‌سازی از داخل آغاز شد: با اجماع‌سازی داخلی. ایران می‌تواند بار دیگر چنین اجماعی ایجاد کند، اما این امر مستلزم گفت‌وگوی ملی میان گروه‌های سیاسی، جریان‌های اجتماعی و مردم است. خوشبختانه، ایران پلتفرم‌های مجازیِ ایجادشده توسط سازمان‌های غیردولتی دارد که شهروندان می‌توانند شکایات خود درباره سیاست‌ها و کارگزاران را ثبت کنند و داده‌های مرتبط با فراگیری این شکایات گردآوری می‌شود. دولت باید این گزارش‌دهی را تشویق کند و دستگاه‌ها را ملزم به اقدامات اصلاحی سازد. چنین اقدامی سرمایه اجتماعی را افزایش داده و بستر لازم برای سیاست‌های مقابله با امنیتی‌سازی را فراهم می‌کند.

دولت می‌تواند با بهبود شرایط زندگی، اعتماد عمومی را افزایش دهد. هرچند جنگ اقتصادی آمریکا امکان پیشرفت‌های کلان اقتصادی را در کوتاه‌مدت محدود کرده، دولت همچنان می‌تواند با فساد مبارزه کند، شفافیت را افزایش دهد و رانت‌های ناشی از دور زدن تحریم‌ها را مهار کند. این اقدامات نابرابری اجتماعی و اقتصادی را کاهش داده، رضایت عمومی را افزایش می‌دهد و نیاز به سیاست‌های امنیتی داخلی را کمتر می‌کند.

همسایه خوب

همزمان با اجماع‌سازی داخلی، تهران می‌تواند برای بهبود وجهه بین‌المللی خود تلاش کند. مسئولان باید اقدامات اعتمادساز با محوریت گفت‌وگو با همسایگان را در اولویت قرار دهند. آنان می‌توانند ابتکار «امید» (ابتکار صلح هرمز) را که حسن روحانی پیشنهاد داده بود و به همکاری میان کشورهای منطقه راهبردی تنگه هرمز می‌پرداخت دنبال کنند. می‌توانند بر پیشنهاد «موده» یعنی تأسیس «انجمن گفت‌وگوی مسلمانان آسیای غربی» تأکید کنند تا هشت کشور ساحلی خلیج فارس به‌همراه مصر، اردن، سوریه و ترکیه از خصومت به گفت‌وگو گذر کنند. یا پیشنهاد «مناره» یعنی «شبکه خاورمیانه‌ای پژوهش و پیشرفت هسته‌ای» را پیگیری کنند تا سازوکارهای منطقه‌ای عدم‌اشاعه و خلع سلاح هسته‌ای را پیش ببرد و همزمان از همکاری در استفاده صلح‌آمیز از فناوری هسته‌ای میان کشورهای منطقه‌ای که سلاح هسته‌ای را رد می‌کنند حمایت کند.

ایران دارای بیشترین قدرت تجمیعی و منابع انسانی، طبیعی و ژئواستراتژیک منطقه است و منطقی است که در پیشبرد این ابتکارات نقش پیشگام داشته باشد. تهران همچنین باید درک کند که قدرتش می‌تواند موجب نگرانی دیگران شود؛ بنابراین لازم است از روایت «ایران قوی»، که می‌تواند یک‌جانبه و تهدیدآمیز تلقی شود، به روایت «منطقه قوی» گذار کند. مسئولان ایرانی می‌توانند توان علمی و فرهنگی کشور را نه نشانه سلطه ایران بلکه منبعی برای توسعه مشترک آسیای غربی معرفی کنند.

البته کشورهای منطقه نیز باید نقش خود را ایفا کنند. آنان باید چهره‌ای که بیش از همه مسئول امنیتی‌سازی ایران است را منزوی سازند: یعنی نتانیاهو، کسی که جنگ، ناامنی و بحران را لازمه بقای سیاسی خود می‌داند. این نگرش درست در مقابل خط مشی ایران است که بر اساس اصل دوم قانون اساسی‌اش بر «نفی هرگونه ستمگری و ستم ‏کشی و سلطه‏ گری و سلطه ‏پذیری» و «استفاده از علوم و فنون و تجارب پیشرفته بشری و تلاش در پیشبرد آنها» که «قسط و عدل و استقلال سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و همبستگی ملی را تأمین می‏کند،» بنا شده است.
رفتار اخیر اسرائیل فرصت تازه‌ای برای ایران ایجاد کرده است. جنایات وحشتناک در غزه باعث نفرت جهانی و عبور وجدان‌ها از مرزهای ایدئولوژیک شده است. و معدود دولت‌هایی بوده‌اند که مانند ایران با ثبات از فلسطینیان دفاع و رفتار اسرائیل را محکوم کرده باشند. تهران می‌تواند با سازمان‌های بین‌المللی – از جمله سازمان ملل متحد و دیوان بین‌المللی دادگستری – برای ایجاد همدلی جهانی و اجماع علیه آپارتاید، نسل‌کشی و تجاوز همکاری کند. چنین اقدامی می‌تواند امنیتی‌سازی ایران را خنثی یا حتی معکوس کند. چگونه می‌توان ایران را با اتهام اشاعه هسته‌ای امنیتی کرد، در حالی که مدعی اصلی این اتهام، رژیمی دارای زرادخانه غیرقانونی هسته‌ای است؟

کنار آمدن

برای ایران منطقه همواره اولویت است، اما تهران باید روابط خود را در سایر حوزه‌ها نیز تعمیق بخشد. این امر شامل همکاری نزدیک با روسیه است. هماهنگی با چین که قدرت بزرگ رو به خیزش است، ضرورتی گریزناپذیر است. اما تهران همچنین از بهبود روابط با اروپا و مدیریت اختلافات با آمریکا سود خواهد برد. این امر کمک می‌کند ایران شریک جدی، برابر و بلندمدت روسیه و چین باشد، نه اینکه صرفاً از سر ناچاری به آنان روی آورد.

مدیریت اختلافات با آمریکا ممکن است برای شکستن چرخه امنیتی‌سازی ضروری باشد. هیچ دولتی، جز رژیم اسرائیل، به اندازه واشنگتن برای انزوای ایران تلاش نکرده است. (هرچند هیچ‌کس مانند اسرائیل آمریکا را به خصومت با ایران وادار نکرده است.) بنابراین مناسب است تهران احتمال گفت‌وگوی مستقیم و از جایگاه برابر با واشنگتن را بررسی کند. البته انتظارات باید مدیریت شود؛ هدف چنین مذاکراتی نمی‌تواند بازگشت به روابط دوستانه باشد. اختلافات هویتی و ایدئولوژیک بنیادی میان طرفین وجود دارد: برای واشنگتن، ماهیت ساختار سیاسی انقلابی ایران و موضع آن در قبال اسرائیل؛ برای تهران، حمایت کورکورانه آمریکا از اسرائیل و حضور جهانی آمریکا. اما با توافق برای توافق‌نداشتن در این حوزه‌های ایدئولوژیک، می‌توان مانع از تبدیل آنها به بحران شد. طرفین همچنین می‌توانند بسیاری از اختلافات سیاسی را با بده‌بستان حل کنند.

در صدر این موضوعات، برنامه هسته‌ای ایران و تحریم‌های آمریکا قرار دارد، همان گره‌ای که برجام برای گشودن آن طراحی شده بود. آمریکا باید بپذیرد که قادر نیست ظرفیت‌های بومی ایران را نابود کند؛ این ظرفیت‌ها قابل بازسازی‌اند. اما طرفین می‌توانند بر دو هدف مشترک توافق کنند: ایران هرگز نباید سلاح هسته‌ای تولید کند، و آمریکا هرگز نباید علیه ایران اقدام به جنگ نظامی یا اقتصادی کند. در این چارچوب، ایران می‌تواند شفافیت، محدودیت غنی‌سازی و حتی سازوکار منطقه‌ای، مانند کنسرسیوم غنی‌سازی، پیشنهاد دهد و آمریکا نیز تحریم‌های خود و تحریم‌های ملل متحد را لغو کند.

ایران می‌تواند با همکاری مناسب با آژانس زمینه توافق را تسهیل کند. نگرانی ایران این است که اطلاعات در اختیار آژانس برای هدف‌گیری نظامی استفاده شود. اظهارات مدیرکل آژانس در ژوئن مبنی بر اینکه «تهران به پرسش‌های آژانس پاسخ نداده یا پاسخ فنی معتبر ارائه نکرده» نیز به سرعت توسط اسرائیل برای توجیه حملات مورد سوءاستفاده قرار گرفت. ایران حق دارد آژانس را به رعایت دقیق رویه‌ها و موازین رفتاری در بی‌طرفی، انصاف، محرمانگی و حساسیت نسبت به امنیت ملی ملزم بداند. اما اگر این نگرانی‌ها مدیریت شود، باید فایده همکاری از هزینه آن بیشتر باشد. شفافیت با آژانس می‌باید از انتشار روایت‌های امنیتی‌ساز جلوگیری کرده و راه توافق سیاسی با آمریکا را هموار کند.

اگر تهران و واشنگتن بتوانند نسخه به‌روزشده‌ای از برجام را اجرا کنند، شاید قادر شوند موضوعات دشوار دیگر مانند امنیت منطقه‌ای، کنترل تسلیحات و مبارزه با تروریسم را نیز مدیریت کنند. برای نمونه، ایران ممکن است بپذیرد که به آمریکا یا متحدانش حمله نخواهد کرد و در مقابل، تعهد مشابه دریافت کند. ایران ممکن است بپذیرد از توان نظامی خود جز در دفاع مشروع در برابر حمله نظامی استفاده نکند و طرف مقابل نیز تعهد مشابهی بدهد. اما آمریکا باید نگرانی‌های امنیتی ایران، از جمله حضور تهدیدآمیز خود در پیرامون ایران و سیل بی‌سابقه تسلیحات پیشرفته آمریکایی در منطقه، را برظرف کند. با وجود ادعاهای آمریکا درباره توان‌مندی‌های دفاعی ایران، تهران در مقیاس واقعی، سرانه و سهم از تولید ناخالص داخلی، کسری از هزینه نظامی متحدان آمریکا در منطقه را خرج می‌کند.

تهران و واشنگتن همچنین ممکن است دریابند که می‌توانند در حوزه‌هایی به صورت عملی به یکدیگر کمک کنند. ایران شبکه‌ای گسترده از دانشگاه‌ها، جمعیتی تحصیل‌کرده و بخش خصوصی پویا با پیوندهای تاریخی به بازارهای جهانی دارد. ایران یکی از پایدارترین و سودآورترین اقتصادهای دست‌نخورده جهان است. بنابراین دو کشور می‌توانند در موضوعات علمی و فناورانه همکاری کنند.

همچنین ممکن است حوزه‌هایی برای هماهنگی کوتاه‌مدت سیاست خارجی پدید آید. تهران و واشنگتن با وجود اختلافات راهبردی، در دهه‌های اخیر در افغانستان، عراق و مقابله با داعش همکاری کرده‌اند. امروز نیز با چالش‌های مشترک در زمینه افراط‌گرایی و تهدیدهایی که متوجه آزادی دریانوردی است مواجه‌اند که می‌تواند عرصه‌ای برای جلوگیری از درگیری یا حتی همکاری محدود باشد. مبارزه با قاچاق بین‌المللی مواد مخدر نیز زمینه همکاری است. ایران که در مسیر ترانزیت مواد مخدر افغانستان قرار دارد، هزینه انسانی و مالی سنگینی پرداخته و هزاران نفر از نیروهای انتظامی خود را از دست داده است. هماهنگی آرام، از اشتراک اطلاعات تا حمایت فنی، می‌تواند بدون نیاز به هم‌سویی سیاسی در مباحث ایدئولوژیک، یک تهدید مشترک امنیتی را کاهش دهد.

شکستن چرخه

چرخه امنیتی‌سازی، ایران، منطقه و کشورهای ناتو، به ‌ویژه آمریکا، را در وضعیتی پیچیده و خود افزا قرار داده است. اقدامات دفاعی و واکنشی ایران نه ‌تنها تهدید را کاهش نداده بلکه ادراک امنیتی درباره ایران را تشدید کرده و روایت خطرناک بودن تهران را تثبیت کرده است. شکستن این چرخه برای تهران ضرورتی حیاتی است. تصور اینکه ایران تهدیدی وجودی باشد، به‌طور کامل نادرست است؛ اما این تصور برای ایرانیان تهدید وجودی ایجاد کرده است، چنان‌که حملات خرداد ماه به‌وضوح نشان داد.

گریز از امنیتی‌سازی نیازمند مجموعه‌ای از راهبردهای هم‌زمان، جامع و هماهنگ است: دیپلماسی فعال منطقه‌ای و جهانی، اصلاحات داخلی، اقدامات اعتمادساز داخلی و خارجی، بازگشت به قدرت انگیزشی انقلاب اسلامی، تقویت غیرتحریک‌آمیز توان دفاعی، و تغییر شیوه تبلیغات راهبردی.

در عین حال، شکستن چرخه امنیتی‌سازی برای آمریکا و اروپا نیز حیاتی است. آنان باید با ایران نه به‌عنوان تهدید بلکه شریک بالقوه تعامل کنند. این کار به نفع خود آنهاست. واشنگتن و اروپا با گرفتار شدن در گفتمان جنگی و امنیتی علیه ایران، تنش‌های منطقه‌ای و جهانی را افزایش داده‌اند بدون آنکه هیچ‌یک از اهداف اعلام‌شده خود را محقق کنند. منفعت آنها در احترام به استقلال، عزت و حقوق مشروع ایران و تمرکز بر عامل اصلی بی‌ثباتی منطقه، یعنی رفتار غیرقانونی و غیرانسانی اسرائیل است.

ایران یک میانجی طبیعی است. فرهنگ، تاریخ و موقعیت آن به‌گونه‌ای است که می‌تواند تسهیل‌کننده گفت‌وگو میان آسیا و اروپا باشد. ایران می‌تواند مرکز تجارت، به‌ویژه برای کشورهای محصور آسیای مرکزی باشد. سرمایه انسانی آن می‌تواند ایران را شریک بزرگ نوآوری جهانی سازد. شکستن چرخه امنیتی‌سازی و بازگشت ایران به جایگاه شایسته خود می‌تواند صلح، توسعه و ثبات را برای دهه‌های آینده به ‌ارمغان آورد.