افسانه ها و اعتقادات قومی درباره گوهرها – قسمت دوم

لابرادوریت

 بر طبق افسانه ی سرخپوستان آلاسکا (اسکیموها)، شفق شمالی از آسمان سقوط کرده و داخل تخته سنگ هایی در سواحل لابرادور گیر افتادند. یک روز، یک جنگجوی اسکیمو بر فراز این تخته سنگ ها رفت و تلاش کرد تا شفق شمالی را آزاد کند. با ضربات نیزه اش، او توانست بخش اعظمی از نور را  آزاد سازد، اما بخشی از انوار همچنان درون تخته سنگ ها  زندانی باقی ماندند. شفق های شمالی محصور در سنگی که امروزه  لابرادوریت خوانده می شود، موجب  تلالوی درخشان این گوهر می باشند.

 

هماتیت

بومیان  آمریکایی از هماتیت به منظور  قرمز رنگ کردن صورت استفاده می کردند که به آن قرمز اخرایی می گفتند. آنها از این سنگ به عنوان رنگ جنگی سود می بردند و باور داشتند که بدین وسیله آنها در جنگ نامرئی خواهند شد. در همین راستا، رومیان باستان نیز بر این باور بودند که هماتیت آنها را در جنگ نامرئی کرده و همچنین برای آنها شجاعت و قدرت به ارمغان می آورد.آنها سنگ را خرد کرده و پودر آن را به بدن خود می مالیدند.

 

رز کوارتز

گفته می شد که دادن رز کوارتز به کودک به  او کمک کرده تا از دنیای معنوی وارد دنیای مادی شود.

 

تورمالین

بر اساس یک افسانه ی کهن مصری، سنگ تورمالین سفری طولانی را از دل زمین تا درون خورشید آغاز می کند. برای انجام این سفر، تورمالین از رنگین کمان عبور کرده و در طول مسیر خود رنگ ها را از رنگین کمان می گیرد. به همین دلیل است که تورمالین در رنگ های زیادی دیده می شود.

 

اونیکس

ونوس، الهه ی عشق و زیبایی، در کنار رودخانه ی اینداس در حال استراحت بود. در این هنگام پسرش، کیوپید، از راه رسید و از سرنیزه ی یکی از کمان های زهردارش  استفاده کرد تا ناخن های مادر در حال خوابش را مانیکور کند. با خرده های ناخن در دستانش، او با شادی به سمت آسمان پرواز کرد، ولی به سبب خوشحالی وهیجان زیادش، ناگهان به طور تصادفی خرده های ناخن از دستش رها گشته و داخل رودخانه افتادند. از آنجاییکه تمام چیزهایی که منشاء ماورائی دارند، جاودانه هستند، خرده های ناخن به عقیق سیاه (اونیکس) تبدیل شدند. نام عقیق از یک واژه ی یونانی به معنای ناخن انگشت یا پنجه، گرفته شده است.