اونس طلاکلیک
مظنهکلیک
18 گرمکلیک
ارزش سکهکلیک
قدیم (بهار)کلیک
جدید (امامی)کلیک
نیمکلیک
ربعکلیک

شماره 85.. به باجه ی.. سه

سایت طلا: پیرمرد اصرار می کرد و صندوقدار دلیل می آورد. بلند شدن صدای این دو توجه مدیر بانک را به خود جلب کرد. کارمند بانک می گفت؛ پدرجان؛ شما تنهای تنها، 30 میلیون پول نقد که نمیشه، تازه خطر هم داره، اگه خدای نکرده ...


حالا رئیس شعبه هم آمده بود. پیرمرد می گفت می خواهم همه پولم را از حسابم برداشت کنم، بعد از ثبت نام "یارانه ها" دوباره به حسابم برمی گردانم.

رئیس بانک که مراجعه کننده خود را رها کرده و در حلقه مشتریِ پیر بانک و کارمند جوان قرار گرفته بود گفت: «آخه پدر جان این چه کاریه؟»

پیر مرد با صدایی که با تمام توان نحیفش برمی آمد گفت؛ نمی خواهم دولت به حساب بانکی من سرک بکشد! اصلاً به دیگران چه که من چقدر پول دارم. 85 سال زندگی کردم، این نتیجه همه تلاشم در این سالهاست.

صحبتهای رئیس بانک هم پیرمرد را قانع نکرد که تمام سرمایه اش را با این سن و سال تنها جابجا کند.

این اتفاق فقط و فقط برای انتشار یک خبر بود، خبری که از ورود و بررسی حسابهای بانکی افراد خبر می داد. گر چه این خبر خیلی زود توسط دولت تکذیب شد ولی اثر روانی خود را دیگر گذاشته بود.

«مگه حسابهای بانکی افراد محرمانه نیست؟» این را پیرمرد می گفت.

محمدی رئیس شعبه بانک این موضوع را طی چند روز اخیر تکراری عنوان می کند و حتی از مراجعه برخی از مشتریان برای فروش "اوراق مشارکت بدون نام" از ترس تأثیر در اعطای یارانه در فاز دوم خبر می دهد.

مرد میانسالی که کنارم نشسته بود آهی می کشد و می گوید: «امان از سیاستهای اقتصادی، سال گذشته برای جا نموندن از تورم همه سرمایه ام را سکه با قیمت یک و سیصد و چهل خردیم، الان سکه نهصد و نوده، هر روز چشم به این سایت و اون سایت دوختم که آیا امیدی هست که سکه بره بالا یا نه !»

به یاد داشتم که استادی می گفت: «تحولات اقتصادی غالباً در کوتاه مدت، با التهاب و سرگردانی سرمایه ها همراه است و فشار زیادی به اقشار ضعیف وارد می کند.»

و شاید رشد قیمتهای سکه های طلایی و ارزهای خارجی طی روزهای اخیر، با ورود دوباره پولهای سرگردان و یا همان نقدینگی به این بازار بی ارتباط نبوده باشد.

در هیاهیوی امروز این بانک و فضای اقتصاد کشورمان به یاد این جمله اقتصاددان موسسه مالی مورگان استنلی می افتم که می گوید؛ «اقتصاد سخت بی رحم و بی احساس است.»

...و بلندگوی بانک شماره مرا اعلام می کرد؛ " شماره 93 به باجه ی ... "

و آن پیرمرد پشت خمیده با یک دست عصای لرزان خود را به زمین می کوبید و با دست دیگر کیسه مشکی پراز پول را بغل کرده و تنها از بانک خارج می شد!




*احمد جعفری




خبر های پربازدید 0
خبر های فعال سایت 0
خبر های پربازدید سرگرمی و گوناگون

سایر خبر های این گروه
.
اطلاع پاسخ کاربران به نظر شما و ارسال خبرنامه های سایت طلا با ایمیل
ديدگاه هاي ارسال شده توسط شما، پس از تاييد توسط سايت طلا در وب سايت منتشر خواهد شد